...

9  دیدگاه کلان اقتصادی در مورد توسعه

استراتژی‌ها و سیاست‌های کلان اقتصادی در میان کشورهای آسیایی به‌طور قابل ‌توجهی متفاوت بوده است، با این حال برخی از مسائل مشترک با وجود تنوع بسیار زیاد در شرایط اولیه تاریخی موروثی، تفاوت‌ها در سیستم‌های سیاسی، موقعیت‌های ژئوپلیتیکی، مکان و اندازه، و مواهب منابع طبیعی تکرار می‌شوند. این مقاله از منظر قیاس موضوعاتی مانند بیکاری، دولت در مقابل بازار، بازار داخلی در مقابل بازار خارجی، میزان گستردگی تجارت، سرمایه‌گذاری و مسائل مالی، سیاست صنعتی و فناوری، تمرکز زدایی و نابرابری اقتصادی و اجتماعی را بررسی می‌کند. در حالی که برخی از کشورها در برخورد با این مسائل موفق‌تر از سایرین بوده‌اند، دیدگاه مقایسه‌ای ما نیز خود توسعه را به عنوان یک هدف متحرک نشان می‌دهد، بنابراین به پاسخ‌های نهادی و سیاستی انعطاف‌پذیر در هر مرحله جداگانه از توسعه نیاز است که دستورالعمل‌های یکسان را به طور گمراه کننده‌ای بیش از حد ساده می‌کند.

آنچه خواهید خواند....

9  دیدگاه کلان اقتصادی در مورد توسعه

خلاصه

استراتژی‌ها و سیاست‌های کلان اقتصادی در میان کشورهای آسیایی به‌طور قابل ‌توجهی متفاوت بوده است، با این حال برخی از مسائل مشترک با وجود تنوع بسیار زیاد در شرایط اولیه تاریخی موروثی، تفاوت‌ها در سیستم‌های سیاسی، موقعیت‌های ژئوپلیتیکی، مکان و اندازه، و مواهب منابع طبیعی تکرار می‌شوند. این مقاله از منظر قیاس موضوعاتی مانند بیکاری، دولت در مقابل بازار، بازار داخلی در مقابل بازار خارجی، میزان گستردگی تجارت، سرمایه‌گذاری و مسائل مالی، سیاست صنعتی و فناوری، تمرکز زدایی و نابرابری اقتصادی و اجتماعی را بررسی می‌کند. در حالی که برخی از کشورها در برخورد با این مسائل موفق‌تر از سایرین بوده‌اند، دیدگاه مقایسه‌ای ما نیز خود توسعه را به عنوان یک هدف متحرک نشان می‌دهد، بنابراین به پاسخ‌های نهادی و سیاستی انعطاف‌پذیر در هر مرحله جداگانه از توسعه نیاز است که دستورالعمل‌های یکسان را به طور گمراه کننده‌ای بیش از حد ساده می‌کند.

  • معرفی

به عنوان یک فرآیند تاریخی چند بعدی، توسعه یک کشور شامل اقتصاد، سیاست، جامعه، فناوری، محیط زیست و فرهنگ است. چنین فرآیندی، اگر برای مدت طولانی اجباری شود، تحریف‌های جدی ایجاد می‌کند، اما در طول زمان از طریق مکانیسم‌های تقویت‌کننده داخلی قوی پایدار می‌شود. سیاست‌های کلان اقتصادی نقش کمکی برای این فرآیند را با حمایت از ابتکارات دولتی و تشکیلات نهادی دارند، در حالی که مشارکت مردم در هسته اصلی این فرایند است. این امر تا حدی با دیدگاه گانر میردال از توسعه در درام آسیایی خود به عنوان ادغام بسیاری از فرآیندهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که منجر به “علیت تجمعی” برای آغاز روند کلی توسعه شده، طنین‌انداز می‌شود. در تشابه با این مورد، اگرچه با دیدگاه‌های محدودتر، که بیشتر به جنبه اقتصادی محدود می‌شود، در دیدگاه‌های یانگ(1928)، که پیشرفت اقتصادی را با «بازدهی تصاعدی» مرتبط می‌کند، و کالدور(1972)، که تلاش می‌کند صنعتی‌سازی به‌ ویژه تولید را به‌ تصرف درآورد، نیز می‌توان یافت. فرآیندی از “بازده فزاینده پویا” که با مکانیزمی ‌برای تقویت متقابل بازخوردهای مثبت قوی مشخص می‌شود. سرمایه‌گذاری‌های فکری میردال(1957، 1968-1977) به طور پیوسته گسترده‌تر بود و جنبه‌های بسیاری را که در مرزهای فکری رشته‌های مختلف قرار داشت، ادغام می‌کرد.

دانستن تاریخ برای این دیدگاه ضروری است زیرا این فرآیندها بر روی «شرایط اولیه» خاص به‌ طور تاریخی به ارث رسیده‌اند. در نتیجه، هرگونه بحث در مورد ابزارهای معمول سیاست‌گذاری کلان اقتصادی مانند سیاست‌های پولی، مالی یا نرخ ارز می‌تواند به ‌طور گمراه‌ کننده‌ای محدود کننده باشد، مگر این که در  چارچوب گسترده‌تر پیشنهاد شده توسط Myrdal قرار داده شود تا شرایط اولیه و الزامات نهادی را به ‌اندازه کافی در نظر بگیرد. اهداف توسعه، ابزارها و نهادهای مربوطه، به شیوه‌ای جدایی ناپذیر به هم مرتبط هستند که بر اساس زمینه موجود شکل می‌گیرند. سیاست‌ها و عملکردهای اقتصادی که منحصراً بر جنبه‌های خاصی مانند نرخ رشد تولید ناخالص داخلی (GDP)، صنعتی‌سازی سریع یا رقابت‌پذیری بین‌المللی تمرکز می‌کنند، در صورتی که نتوانند به اندازه کافی فرآیند دگرگونی را که در شرایط اولیه عمل می‌کند به تصویر بکشند، ممکن است مشکل را بی‌اهمیت جلوه دهند.

از این دیدگاه، نقش سیاست کلان را باید صرفاً از منظر مشغله سنتی اقتصاددانان به تخصیص کارآمد منابع کمیاب در میان ابزارهای جایگزین و کارآمدی مکانیسم قیمت نگریست. همچنین باید به اقدامات لازم برای افزایش و تغییر پایه منابع به منظور توسعه، استفاده از آن از طریق گسترش بازارها و همچنین همراهی درآمد و توزیع ثروت توجه کرد. شرایط اولیه موروثی محدودیت‌هایی را ایجاد کرده اما فرصت‌هایی را نیز فراهم می‌کند. تأثیر متقابل آن‌ها داستان موفقیت‌ها و شکست‌ها در توسعه است، همان طور که از قیاس تجارب کشورهای مختلف آسیایی مشاهده می‌شود.

در نظر گرفتن عوامل گوناگونی که در ساخت این داستان‌ها نقش دارند، به این معناست که سیاست‌های کلان اقتصادی برای توسعه، صرفاً به کارگیری مجموعه معینی از ابزارها با هدف مجموعه معینی از اهداف نیست (تینبرگن 1954). ابزارها و نهادهای پشتیبان آن‌ها و همچنین اهداف در طول زمان در حال تغییر هستند و شرایط اولیه متحول شده چالش‌ها و فرصت‌های جدیدی را به وجود می‌آورد. چشم‌انداز سیاست‌های اقتصاد کلان توسعه‌ای که در این جا ارائه می‌شود، تلاش می‌کند با این دیدگاه گسترده‌تر از توسعه به ‌عنوان یک فرآیند پویا که شامل اهداف، ابزارها و نهادهای متغیر در طول زمان است، مقابله کند. اگر تجربه توسعه یک کشور خاص در بازه‌های زمانی در نظر گرفته شود، تجربیات چندین کشور، مقطع متحرکی از «درام آسیایی» بزرگ توسعه را ارائه می‌دهد که در طول زمان آشکار می‌شود.

از آن جایی که توانایی یک کشور همیشه از جهاتی محدود است، یک سوال عمده پیش روی سیاست‌های کلان اقتصادی برای توسعه، ترتیب و اولویت‌های نسبی برای افزایش و تبدیل منابع است. دیدگاه سنتی ممکن است آن را به مکانیسم قیمت نسبت دهد، اما این معمولاً ناکافی است و گاهی اوقات حتی گمراه کننده است. برای نشان دادن این نکته، ممکن است گسترش بی‌درنگ اشتغال مرتبط با دارایی‌های تولیدی و ایجاد زیرساخت‌ها  در توالی زمانی در موقعیت‌های نیروی انسانی بسیار کم استفاده و بیکار، که به‌طور گسترده با معیشت ناپایدار همزیستی دارند، اولویت داشته باشد. اولویت این است که هم زمان با افزایش منابع و توزیع از طریق استفاده از نیروی کار مقابله کنیم. توسعه سرمایه انسانی از طریق آموزش، بهداشت و مسکن بهتر ممکن است در برخی شرایط دیگر اولویت مشابهی پیدا کند، در حالی که گسترش بازار نیروی کار ماهر ممکن است به همان اندازه نیاز مبرم باشد. موقعیت‌های دیگر ممکن است مستلزم دسترسی به جریان سرمایه خارجی، فناوری و سیاست صنعتی و ادغام استراتژیک با اقتصاد جهانی بر اساس اولویت باشد.

هر یک از این نمونه‌ها معمولاً مستلزم ایجاد یا تقویت نهادهای حمایتی و همچنین سیاست‌های متفاوتی مانند سهمیه‌بندی قیمت منصفانه برای کالاهای ضروری برای فقرا، اصلاحات ارضی، اصلاح اعتبارات کشاورزی یا خدمات، ماهیت و درجه تمرکز زدایی، سیاست‌های زیست محیطی مرتبط با تمرکز زدایی و معیشت و همچنین اصلاحات نظارتی است. این مسائل فراتر از دسترسی به ابزارهای استاندارد سیاست کلان مربوط به سیاست‌های پولی، مالی یا نرخ ارز هستند. این مثال‌ها همچنین نشان می‌دهند که چرا تجارب واقعی توسعه به ندرت به مرزهای قراردادی آکادمیک احترام می‌گذارند و درک بهتر تجربیات تاریخی ما را ملزم می‌کند که در محدوده کمتر شناخته شده سیاست‌های کلان برای توسعه سیر کنیم.

راهبردی که ما دنبال می‌کنیم این است که برخی از موضوعات اصلی را که بارها و بارها در تجارب مختلف توسعه در کشورهای آسیایی به وجود آمده اند، بررسی کنیم و در مورد اهمیت آن‌ها از دیدگاه تئوری و سیاست اقتصاد کلان اظهار نظر کنیم. بحث در بخش 2 با این سوال آغاز می‌شود که چگونه می‌توان تعادلی بین درک نظری و توصیف تاریخی “شرایط اولیه” با استفاده از تنوع اقتصادهای آسیا به عنوان پیشینه ایجاد کرد. تا جایی که سیاست‌ها باید متناسب با مرحله توسعه تنظیم شوند، تاریخ به شکلی اساسی وارد می‌شود. به عنوان مثال، استفاده از نیروی کار مازاد گسترده اغلب در مرحله اولیه توسعه اولویت دارد، که در بخش 3 به عنوان استفاده از نیروی کار از طریق استراتژی رشد گسترده که توسط برخی از کشورهای آسیایی دنبال می‌شود، بحث شده است. این منجر به یک بحث کلان اقتصادی در بخش 4 از محدودیت‌هایی می‌شود که بر روی استراتژی‌های استفاده از نیروی کار عمل می‌کنند. استفاده مولد از نیروی کار مازاد نیز مسئله اندازه و ماهیت بازاری را که می‌تواند خروجی تولید شده را جذب کند، مطرح می‌کند. این موضوع در بخش 5 تحت موضوع بازارهای داخلی در مقابل بازارهای خارجی مورد بحث قرار گرفته است.

اهمیت نسبی که برای آن‌ها قائل شده است مربوط به استراتژی ارتقای صادرات در مقابل جایگزینی واردات است که به نوبه خود با موضوعات توانایی فناورانه، کسب فناوری خارجی، میزان بدهی خارجی و رقابت بین المللی مرتبط است. این موضوعات مرتبط با هم موضوعات بخش‌های 6 و 7 هستند. با این حال، بحث‌های معمول در مورد این موضوعات تمرکز زدایی را به ‌ویژه در کشورهای بزرگ نادیده می‌گیرد که می‌تواند بعد سیاستی متفاوتی را اضافه کند. ماهیت تمرکز زدایی، که می‌تواند ارتباط مستقیمی ‌با مسئله مشارکت مردمی‌ در توسعه داشته باشد، در بخش 8 مورد بررسی قرار می‌گیرد، در حالی که بخش 9 موضوع نابرابری اقتصادی و اجتماعی را مورد بحث قرار می‌دهد، که به نوبه خود ارتباط مستقیمی ‌با تمرکز زدایی دارد. مشاهدات پایانی در بخش 10 برخی از نکات اصلی را بازیابی می‌کند. تجارب آسیایی بر این نکته تاکید می‌کند که چگونه برخی از آزمایش‌های موفقیت‌آمیز با سیاست‌های توسعه اغلب به معنای مخالفت با خرد متعارف در تفکر توسعه است، اما همواره توجه به ویژگی‌های شرایط اولیه و زمینه اقتصادی در حال تحول است.

  • شرایط اولیه

تاکید بر شرایط اولیه دارای رگه‌های قطعی قوی از فیزیک کلاسیک است. چند دهه پس از موفقیت چشمگیر مکانیک نیوتنی، ریاضیدان بزرگ فرانسوی لاپلاس با تکبر هولناک ادعا کرد که می‌توان آینده و گذشته را بر اساس قوانین علمی ‌حرکت پیش‌بینی کرد، اگر فقط از شرایط اولیه همه ذرات آگاه بود. . هنگامی‌ که امپراتور ناپلئون از او پرسید که چگونه خدا را در این طرح توضیح می‌دهد، گفته می‌شود که لاپلاس پاسخ داد که او به آن فرضیه خاص نیاز ندارد. به جای «خدا» با «عدم قطعیت»، ما با غرور مشابهی در دیدگاه جبرگرایانه اقتصاد کلان مدرن مواجه می‌شویم. با فرض یک عامل منطقی نماینده، دانا و همه‌چیز، تکنیک‌های بهینه‌سازی زمانی و بین ‌زمانی برای توصیف اقتصاد کلان به کار می‌روند، که ویژگی‌های بهینه مفروض آن به طور طبیعی نقش اقتصادی مداخله دولت را به حداقل می‌رساند و به یک هدف ایدئولوژیک خدمت می‌کند. به طور ضمنی ادعا می‌کند که ما در بهترین دنیای ممکن زندگی می‌کنیم، که در آن نمی‌توان کارکرد اقتصاد بازار آزاد را بهبود بخشید(لوکاس 1983؛ سارجنت 1987). از قضا، این همان موردی است که زمانی برای برنامه‌ریزی متمرکز بوروکراتیک مطرح شد. تمایز اقتصادی که با برنامه‌ریزی از بالا و بازار از پایین هدایت می‌شود، از بین می‌رود و افراط‌های منطقی را در نمایشی از مهارت ریاضی ادغام می‌کند.

با این حال، نقطه شروع بحث باید این واقعیت غیرقابل انکار باشد که فرآیندهای تاریخی، بر خلاف حرکت‌های مکانیک کلاسیک قطعی، یا حتی نظریه کوانتومی‌ کمتر قطعی در سطح زیر اتمی، معمولاً تکراری نیستند. مسئله عدم قطعیت در اقتصاد عمیق است. اقتصاد تجربی در سطح فرد نه تنها محدودیت اصل عقلانیت را نشان می‌دهد، بلکه ابهام آن و گرفتاری‌های نگاه به کنش‌ها و سیاست‌های اقتصادی را از منظر عقلانیت فردی نشان می‌دهد. در سطح کلان، با جستجوی الگوهای تکراری شامل تعاملات بین افراد و گروه‌های متعدد با علایق و قدرت‌های گوناگون، این مشکل به شدت بزرگ‌تر می‌شود.

با نگاهی به گذشته، ممکن است بتوان برخی از منابع بی‌نظمی ‌فرآیندهای تاریخی را شناسایی کرد، اما تصمیم‌گیری در مورد بهترین روش مقابله با آن‌ها بسیار دشوارتر است. اگر سیاست‌های کلان اقتصادی به‌عنوان آزمایشی در نظر گرفته شوند که معمولاً قابل تکرار نیستند، یک سیاست ممکن است در موقعیت‌های مختلف نتایج متفاوتی داشته باشد. این ابهام و غیر قابل پیش‌بینی بودن به عنوان «تفاوت در شرایط اولیه» خلاصه می‌شود که تا حدی از ناقص بودن اجتناب ناپذیر تعیین شرایط اولیه ناشی می‌شود. توضیح این موضوع با هشدار مکرر پوانکار(1908) ریاضیدان بزرگ فرانسوی طنین‌انداز می‌شود: “ما هنوز فقط می‌توانیم وضعیت اولیه را تقریباً بدانیم، ممکن است اتفاق بیفتد که تفاوت‌های کوچک در شرایط اولیه باعث ایجاد تفاوت‌های بسیار بزرگ در پدیده نهایی شود، پیش بینی غیرممکن می‌شود”. (ترجمه انگلیسی گاندولفو 1996: 504).

با توجه به ناقص بودن، معمولاً انتخاب عناصر مهم برای توصیف شرایط اولیه در اختیار مورخ است. در سطح رسمی، استفاده از احتمال پیشینی(تحلیل بیزی)، پیشین ذهنی به جای توزیع‌های فراوانی آماری، یکی از این تلاش‌هاست. معرفی نمودارهای غیرخطی‌ بحرانی ممکن است یکی دیگر از موارد باشد. رویکرد تاریخی‌تر میردال تأکید ویژه‌ای بر تحلیل پیامدهای تحریفات ناشی از حکومت استعماری و طبقه‌بندی سلسله مراتبی سنتی کاست، جنسیت و غیره در هند داشت. (Myrdal 1977) با این حال، زمانی که شرایط اولیه متفاوت باشد، عناصر حیاتی نیز متفاوت خواهند بود.

با ترسیم نموداری قیاسی از سیستم‌های دینامیکی غیرخطی، می‌توان این عناصر حیاتی را شبیه به «نقاط انشعاب» دانست که اغتشاش‌های کوچک تعادل را به ‌طور چشمگیری تغییر می‌دهد. در برخی موارد، سیاست‌های کلان می‌توانند تغییرات تجمعی را به ‌دلیل تغییرات کوچک در برخی از مقادیر پارامتر، که با تغییر ویژگی‌های کیفی یک سیستم بر «پایداری ساختاری» تأثیر می‌گذارد، ایجاد کنند. آن‌ها ممکن است منجر به پدیده‌هایی مانند جهش‌های گسسته یا «تغییرات فاجعه‌بار»، «هیسترزیس» و پویایی «آشوب» شوند که نمونه‌های بسیاری از آن‌ها حتی در مدل‌های ساده اقتصاد کلان در دسترس است(به عنوان مثال، دی 1983؛ بهادوری و هریس 1987). این حساسیت به شرایط اولیه که عموماً به عنوان «اثر پروانه‌ای» شناخته می‌شود، به طرز چشمگیری نشان می‌دهد که چگونه تکان دادن بال‌های یک پروانه می‌تواند طوفانی را در سراسر اقیانوس در برخی از سرزمین‌های دور ایجاد کند. به طور موازی، یک مزیت اولیه بی‌اهمیت در یک شرکت می‌تواند به طور فزاینده به چنین مزیت تعیین‌کننده‌ای منجر شود که ساختار بازار را از رقابت به انحصار تبدیل کند(Sraffa 1926 ) یا باعث شود یک فناوری که در ابتدا جایگاه پایین‌تری دارد، بر دیگران تحت بازدهی فزاینده تسلط پیدا کند.( آرتور 1994 ،دیوید 1995)

هدف تجزیه و تحلیل سیاست کلان در جستجوی چنین نقاط اوج بحرانی در رابطه با شرایط اولیه است، به طوری که اغتشاشات معنی‌دار سیاست می‌تواند باعث ایجاد علیت تجمعی برای فرار از توسعه نیافتگی شود. با این حال، عدم قطعیت دقیقاً به این دلیل در سیاست اقتصادی ایجاد می‌شود که ممکن است همان سیاست، تأثیر یکسانی در برهم زدن تعادل در رابطه با سایر شرایط اولیه نداشته باشد. با توجه به این صلاحیت، برخی از سیاست‌ها در اقتصاد توسعه به دنبال تعمیم بیشتر برای شکستن «چرخه معیوب فقر» با استفاده از نیروی کار مازاد استفاده نشده هستند (Nurkse 1953). یک «فشار بزرگ» برای صنعتی شدن (روزنشتاین رودان 1943؛ مورفی و همکاران 1989)، از سرمایه‌گذاری هم زمان در طیف وسیعی از صنایع مرتبط برای ایجاد بازخوردهای مثبت متقابل، و «اثر گسترده» بر عرضه و همچنین طرف تقاضا حمایت می‌کند. Myrdal 1977) ایده دیگری از این دست است.

برخی از جنبه‌های خاص شرایط اولیه ممکن است در زمینه آسیایی شناسایی شود تا نقش احتمالی آن‌ها به عنوان «نقاط حیاتی» برای درک تنوع در تجارب توسعه در کشورهای آسیایی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. مربوط به:

تفاوت در اندازه و منابع طبیعی (به ویژه نفت)

 

  1. ماهیت اولیه اقتصاد سیاسی آن‌ها – از سوسیالیسم چینی و ویتنامی ‌در حال تحول به سمت اقتصادهای بازار تک حزبی، تا جهت‌گیری قوی بازار تایوان، تایلند، مالزی و فیلیپین، برنامه‌ریزی دموکراتیک برای ترکیب بازار و دولت در هند و سریلانکا. و گرایش فزاینده به سمت بازار، به سمت مدل اقتدارگرایانه کره جنوبی که به سمت دموکراسی چند حزبی حرکت می‌کند، و کشورهای آسیای مرکزی که بخشی از اقتصاد سابق اتحاد جماهیر شوروی نبودند.
  2. شباهت‌ها و تفاوت‌ها در تجربه استعماری در بریتانیا، ژاپن، فرانسه، اسپانیا و بعداً ایالات متحده، که آثاری را در مستعمرات مربوطه به عنوان نمونه‌هایی از «هیسترزیس» به جا گذاشت.
  3. فرهنگ، هویت و قشربندی اجتماعی. به عنوان مثال، هند مملو از چنین تقسیم‌بندی‌هایی است- مذهبی، کاست و قومی. در مقایسه، اکثر کشورهای دیگر همگن‌تر هستند، اما بسیاری از آن‌ها نه تنها با اقلیت‌های متمایز، بلکه با هویت‌های ساخته ‌شده برای اهداف سیاسی سر و کار دارند. کره، علی رغم این که از نظر سیاسی تقسیم شده است، در بسیاری از جنبه‌های فرهنگی یکدست تر به نظر می‌رسد. در حالی که بسیاری استدلال می‌کنند که شباهت قابل توجهی بین هند، پاکستان و بنگلادش از بسیاری جهات وجود دارد، تفاوت‌های آن‌ها نقش مهمی ‌ایفا می‌کند. چگونگی شکل‌گیری وضعیت کلی که منجر به تضاد، انسجام و همکاری برای منافع متقابل می‌شود، باید بخشی جدایی‌ناپذیر در جهت‌گیری سیاست‌های کلان اقتصادی باشد.

اگر چه تأثیر تاریخ از طریق شرایط اولیه بسیار مهم است، اما تأثیر تعیین کننده‌ای ندارد. عناصر غیر قابل پیش‌بینی، ناشی از رویدادهای کم‌ احتمال مانند «قوی سیاه» و حساسیت غیر قابل پیش‌بینی به شرایط اولیه مانند «اثرات پروانه»، ادغام در یک چارچوب سیاست از پیش تعیین‌شده سخت را به چالش می‌کشند. یک مثال بارز در آسیا، تجارب متضاد کشورهای نفت خیز خلیج فارس و بخش‌هایی از آسیای مرکزی است. سیاست‌های آن‌ها در قبال استخراج و تجارت منابع طبیعی که بر اساس شرایط اولیه ژئوپلیتیک شکل می‌گرفت، متفاوت بود که منجر به تفاوت‌های بزرگ اقتصادی کلان غیرقابل پیش‌بینی شد. آن‌ها اغلب به «هیسترزیس» منجر می‌شدند، به این معنا که اثرات حتی زمانی که علت اولیه حذف شد، ادامه داشت.

از آن جایی که سیاست‌های مربوط به گستردگی و توسعه اقتصادی در بخش‌های وسیعی از آسیا به ‌واسطه ژئوپلیتیک جنگ سرد مشروط شده بود، دسترسی ترجیحی، به ‌ویژه به بازار خارجی آمریکای شمالی، در موفقیت بیشتر صنعتی‌سازی بیرون‌نگر در برخی کشورها نقش داشت(به عنوان مثال، کره جنوبی، تایوان). در مورد مشابه، اصلاحات ارضی اولیه توسط یک نیروی اشغالگر اقتدارگرا(ایالات متحده آمریکا) و دسترسی گسترده‌تر به آموزش پایه به عنوان شرایط اولیه ایجاد شده توسط برخی از قدرت‌های استعماری(به ویژه ژاپن) پیش شرط‌های غیرقابل پیش‌بینی را برای صنعتی‌سازی متعادل‌تر در مراحل بعدی ایجاد کرد، درست در زمانی که در برخی از کشورهای آسیای مرکزی که بخشی از اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند گسترش آموزش در تضاد با سیاست بود. در واقع، هنگامی‌که از این سوال پرسیده شد که چرا هند نمی‌تواند اصلاحات ارضی کاملی مانند ژاپن یا کره جنوبی انجام دهد، گفته شد که نخست وزیر سابق هند ایندیرا گاندی پاسخ داده است که انجام اصلاحات در سرزمین دیگران بسیار آسان‌تر از انجام اصلاحات در سرزمین خود شخص است.

از آن جا که عناصر شانسی که حتی با بهترین اطلاعات موجود در مورد شرایط اولیه قابل پیش‌بینی نیستند، در فرآیند توسعه اهمیت دارند، باید درسی متواضعانه در برابر محاسبه دقیق بهینگی روی کاغذ باشد. معمولاً حفظ انعطاف‌پذیری برای پاسخ به شرایط پیش‌بینی نشده با سیاست طراحی شده برای مبادله بین کارایی و انعطاف‌پذیری، همان طور که در «عقلانیت محدود» و «رفتار رضایت ‌بخش» پیشنهاد شده است، مطلوب‌تر است.(سایمون 1979) از این زاویه، ما باید چندین موضوع مهم را که معمولاً از بحث توسعه کنار گذاشته می‌شوند در نظر بگیریم، مانند تمرکززدایی، تحرک اقتصادی اجتماعی و سیاسی و فرصت‌های معیشتی.

  • استفاده از نیروی کار و رشد گسترده

مهم‌ترین نیاز فراگیری در توسعه، گسترش سریع فرصت‌های شغلی و معیشتی در شرایط وجود نیروی کار مازاد عظیم و بیکاری انبوه است. تضمین استفاده کامل‌تر از نیروی کار در شرایط نرخ بیکاری بالا در کوتاه‌ترین زمان ممکن در شرایط پس از انقلاب در چین و ویتنام با موفقیت به دست آمده است. آن‌ها با استفاده از استراتژی «رشد گسترده» نشان دادند که چگونه نیروی کار عظیم «مازاد» استفاده نشده می‌تواند به طور مثمر ثمری برای تشکیل سرمایه در مدت کوتاهی از طریق پروژه‌های عمومی ‌متمرکز و عظیم مانند ساخت سدهای مخزنی، جاده‌ها و آبراه‌ها، زیرساخت‌های تولید و تحویل جذب شود. از طریق کمون‌های کشاورزی این به برداشتن اولین قدم در توسعه کمک کرد. با طرح‌های مختلف کمیت و سهمیه‌بندی قیمت کالاهای اساسی، مکانیسم بازار تا حد زیادی دچار تغییر و جایگزینی شد. پیوند بین سیستم‌های سیاسی متمرکز تک حزبی و حمایت نهادی از رشد گسترده قوی بود و این استراتژی خطر اقتدارگرایی بیش از حد دولتی را به دنبال دارد. با این وجود، می‌توان تغییرات متوسطی از این مدل را از طریق برنامه‌های غیر متمرکز با پروژه‌های کوچک‌تر که توسط جوامع محلی مطابق با اولویت‌های محلی آن‌ها تصمیم‌گیری و اجرا می‌شود، انجام داد.

استقلال مالی و احترام به دانش محلی سنتی، پیش نیازهایی ضروری هستند. طرح تضمین اشتغال روستایی هند(2005) گامی ‌در این مسیر بود، اما نتوانست پتانسیل کامل خود را به‌کار گیرد، تا حدی به دلیل قوانین سفت و سخت تعیین ‌شده توسط سطوح بالاتر بوروکراسی و سیاستمداران، از بسیاری جهات از دست دادن انعطاف‌پذیری قابل مشاهده بود: تاخیر در آزادسازی بودجه برای پرداخت دستمزد. تعریف ایجاد دارایی روستایی بر اساس قوانین یکسانی که توسط بوروکراسی دور از واقعیت محلی تعیین شده است، مانند 100 روز کار در سال. پرداخت با توجه به مقدار خاک جا به جا شده به صورت دستی؛ اعمال نسبت یکنواخت نیروی انسانی به نیروی مکانیکی صرف نظر از شرایط خاک؛ و تمهیدات محلی مراقبت از کودکان برای کار زنان. مهم‌تر از آن، شاید نبود امکانات برای توزیع عمومی‌کالاهای اساسی در محل، اثر بخشی این سیاست را کاهش داد. ایجاد درآمد بدون ایجاد دارایی‌های مولد مفید محلی، مانند فساد با پیروی صرف و بی معنی از قوانین روی کاغذ عادی شد. تنوع بسیار زیاد در عملکرد طرح تضمین اشتغال در سراسر ایالت‌های هند نه تنها به تفاوت در کارایی و علاقمندی توسط بوروکرات‌ها و سیاستمداران، بلکه به اهمیت بسیج مشارکت عمومی ‌از طریق فعالان محلی اشاره کرد. حداقل در هند، این روند نشان داد که چگونه مشارکت محلی بیشتر نمایندگان منتخب در سطوح «پانچیات» و «گرام سبها» (که قانون اساسی هند در تدوین قانون برای آن پیش‌بینی کرده بود) بسیار مهم است، اما تا حد زیادی با تلاش‌ها برای حفظ کنترل حزب در رقابت‌ها خنثی شد. دموکراسی چند حزبی درس وسیع اقتصاد سیاسی برای تدوین سیاست‌های کلان، نیاز به انعطاف بیشتر از طریق خودمختاری محلی بیشتر با فاکتورگیری دقیق‌تر اجبارهای سیاسی است که معمولاً توسط چنین طرح‌هایی ایجاد می‌شود.

همچنین آموزنده است که در این زمینه توجه داشته باشیم که یک “طرح حمایت از افراد با حداقل درآمد” با هدف افزایش قدرت خرید فقرا ممکن است تمایلات بوروکراتیک را بیشتر از طریق رابطه “حامی-مشتری” بین دولت و فقرا تقویت کند و فضای کمتری باقی بگذارد. برای تقویت ابتکارات و افزایش مشارکت مردمی ‌از سوی دیگر، یک طرح تضمین اشتغال غیرمتمرکز که توسط ابتکارات محلی هدایت می‌شود، می‌تواند بر تولید درآمد و تولید محلی تأثیر بگذارد و در عین حال احساس برخورداری از حقوق اقتصادی را در فقرا تقویت کند.

  • محدودیت‌های کلان اقتصادی در استفاده از نیروی کار

یک نیاز حیاتی برای هر استراتژی رشد گسترده، انعطاف‌پذیری نزولی نرخ دستمزد واقعی است. هدف آن «توزیع مجدد کالاهای دستمزدی محدود از شاغلان به بیکاران» است (Kahn 1972)، که یک پیشنهاد سیاسی امکان‌پذیر از طریق برخی نسخه‌های جیره‌بندی محسوب می‌شود. مسئله باز توزیع، اگر سیاست کلان مورد توجه قرار نگیرد، ممکن است توسط بازار از طریق «پس‌انداز اجباری» تحمیل شده بر کارگران حل شود. این امر نامطلوب است زیرا از طریق «تورم سود» (Keynes 1930, 1940)و مصرف بیشتر ثروتمندان را تأمین مالی می‌کند، یا در مورد انعطاف‌پذیری نزولی دستمزد واقعی منجر به یک «مانع تورمی» پایدار می‌شود. (رابینسون 1956) برای تأمین مالی چنین برنامه‌هایی، حتی مالیات مستقیم بر دستمزد می‌تواند عادلانه‌تر از توزیع مجدد از طریق تورم علیه کارگران باشد (اگرچه ماهیت ظاهراً ناعادلانه آن از نظر سیاسی نامطلوب است)، در حالی که مالیات بر سود در دموکراسی‌های سرمایه‌داری از نظر سیاسی غیر عاقلانه تلقی می‌شود (بهادوری 1986). با این حال، این ماهیت ناعادلانه پس‌انداز اجباری به دلیل تورم، توجیهی برای ریاضت مالی در تأمین مالی چنین برنامه‌هایی نیست. در عوض، خواستار سهمیه‌بندی کالاهای مصرفی ضروری از طریق گسترش سیستم توزیع عمومی ‌است، همان طور که در چین و ویتنام پس از انقلاب یا حتی در بریتانیا بلافاصله پس از جنگ انجام شد.

مدل اساسی نرخ دستمزد واقعی غیر قابل انعطاف با عرضه نامحدود نیروی کار در اقتصاد دوگانه توسط لوئیس(1954) ارائه شد. او تغییر نیروی کار از کشاورزی سنتی به صنعت را فرآیندی داوطلبانه می‌دانست که ناشی از دستمزد بالاتر در صنعت است تا زمانی که به «نقطه عطف» برسد که تمام نیروی کار اضافی در کشاورزی جذب صنعت شود(فی و رانیس 1964). به دلیل عدم انعطاف‌پذیری نرخ دستمزد واقعی در طول فرآیند، قیمت نسبی یا شرایط تجارت، سرعت رشد صنعتی را تنظیم می‌کند. اگر خیلی زیاد شود، قیمت نسبی کالاهای کشاورزی نسبت به کالاهای صنعتی افزایش می‌یابد و سودآوری صنعتی را کاهش می‌دهد. شرط مرتبه اول برای حداکثر کردن سود مستلزم آن است که محصول نهایی کار در صنعت برابر با نرخ دستمزد محصول باشد، یعنی  MPLi=w/pi,=(w/pc)(pc/pi)⁠، که w نرخ دستمزد پولی است و pc و pi به ترتیب سطوح قیمتی کالاهای مصرفی و سرمایه‌گذاری هستند. اگر شرایط تجارت pc/pi به نفع کالاهای کشاورزی حرکت کند، نرخ دستمزد واقعی ثابت بر حسب کالاهای مصرفی w/pc مستلزم دستمزد کمتر محصول در صنعت w/pi خواهد بود. این امر تقاضای حداکثرسازی سود را برای نیروی کار صنعتی و همچنین سرعت صنعتی ‌شدن را کاهش می‌دهد. درس اصلی این است که وقتی دستمزد واقعی از نظر کالاهای مصرفی به اندازه کافی انعطاف‌پذیر نباشد، مازاد کشاورزی به محدودیت الزام‌آور تبدیل می‌شود.

در چنین مواردی، تکنیک تولید به حداکثر رساندن مازاد سرمایه‌پذیر(یا سود)، رشد اقتصادی بلند مدت را نیز به حداکثر می‌رساند (داب 1960؛ سن 1960). با این حال، این می‌تواند گمراه کننده باشد (Kalecki 1993). اگر مشکل مازاد کشاورزی محدود در یک اقتصاد عمدتاً کشاورزی مانند چین، هند، اندونزی یا پاکستان در مراحل اولیه صنعتی شدن آن‌ها باشد، آن گاه باید بر ترکیب برخی از اقدامات جیره‌بندی با افزایش تولید کشاورزی فعلی با تمرکز بر سرمایه‌گذاری‌های محلی غیر متمرکز تاکید شود. افزایش بهره‌وری زمین به جای نیروی کار.

در مقابل کالاهای دستمزدی، اگر در دسترس بودن کالاهای سرمایه‌ای به عنوان محدودیت الزام‌آور شناسایی شود، سیاست اقتصاد کلان باید به سمت انتخاب صنایع به جای تکنیک‌های تولید هدایت شود. در شرایط محدودیت ظرفیت تولید یا واردات کالاهای سرمایه‌ای به دلیل محدودیت‌های ارزی، اجبار به صنعتی شدن با موانع در دسترس نبودن کالاهای سرمایه‌ای مواجه می‌شود. چین و هند، علی رغم تفاوت در سیستم‌های سیاسی خود، سعی کردند با گسترش سریع ظرفیت خود برای تولید کالاهای سرمایه‌ای، بر این محدودیت غلبه کنند. توجیه چین برای این امر در یکی از «ده رابطه بزرگ» است که در آن زمان(دهه 1950) به دنبال طرح مارکسیستی «بازتولید گسترده» ارائه شد، که «نقش رهبری» را به بخش اول تولید کننده کالاهای سرمایه‌ای اختصاص داد. مسیر مشابهی دنبال شد. توسط هند با استفاده از مدل کالاهای سرمایه‌ای دو بخشی(بعداً چهار بخش) غیرقابل جابجایی (Mahalanobis 1953) که بسیار شبیه مدل صنعتی شدن شوروی است که در ابتدا توسط فلدمن (دومار 1958) فرموله شد.

با این وجود، تفاوت بسیار مهمی ‌بین چین و هند به وجود آمد. در چین پس از انقلاب، اصلاحات ارضی، کمون‌های کشاورزی، آبیاری در مقیاس بزرگ و شبکه حمل و نقل ایجاد شده از طریق «رشد گسترده» به طور قابل توجهی بهره‌وری زمین و مازاد کشاورزی را افزایش داد. افراط‌های اولیه با “جهش بزرگ به جلو” برای صنعتی شدن در چین باعث کمبود شدید مواد غذایی و قحطی شد که از طریق آزادسازی کمون‌های کشاورزی در دهه 1980 برطرف شد. در مقابل، اصلاحات ارضی در هند پس از استقلال معتدل بود، و عمدتاً همان طور که میردال مشاهده کرده بود، کشاورزان بزرگ و وام دهندگان را جایگزین واسطه‌های جمع‌آوری درآمد بزرگ سابق برای دولت استعماری کرد (Myrdal 1977).در نتیجه، هند با کسری مزمن تراز پرداخت‌ها به دلیل واردات مواد غذایی مواجه بود تا این که «انقلاب سبز» وضعیت را در دهه 1980 بهبود داد. این امر در اوایل دهه 1990 با آزادسازی اقتصادی دنبال شد، زمانی که هند توانست جریان کافی سرمایه خصوصی خارجی را برای پوشش کسری حساب جاری خود جذب کند. در مقابل، چین شروع به مازاد صادرات مداوم کرد، با افزایش باز بودن تجارت از همان زمان.

  • بازارهای داخلی در مقابل بازارهای خارجی

بازارهای داخلی و خارجی یک کشور بیشتر از طریق مازاد تجاری یا کسری تجاری به هم مرتبط هستند. مازاد صادرات یا واردات می‌تواند به طور مثبت یا منفی اندازه بازار داخلی را از طریق ضریب تجارت خارجی افزایش دهد. با این حال، زمانی که مازاد صادرات کسری کوچک از کل تقاضای داخلی باشد (⁠Y=C+I+E−M) ⁠، در نمادهای معمول، که معمولاً در مورد کشورهای بزرگ صدق می‌کند، حمایت نسبتاً ضعیفی برای توسعه بازار داخلی فراهم می‌کند. در چنین مواردی عاقلانه‌تر است که ترویج صادرات را به عنوان راهی برای تسهیل پرداخت‌های بین المللی و کسب درآمد ارزی در درجه اول در نظر بگیریم. وضعیت معمولاً برای کشورهای کوچک برعکس است.

با این حال، در حالی که این جهت گسترده برای باز بودن تجارت در رابطه با اندازه بازار داخلی ممکن است راهنمای سیاست‌های تجاری باشد، کنترل دولت‌های ملی بر آن‌ها نه تنها به دلیل نهادهای جدیدی مانند سازمان تجارت جهانی، بلکه به دلیل درون سازمانی تضعیف شده است. تجارت شرکتی توسط شرکت‌های فراملیتی که بیش از 60 درصد تجارت خارجی را تشکیل می‌دهد. در نتیجه، بسیاری از صادرات تولید شده توسط شرکت‌ها ساختاری می‌شوند و تقاضا و همچنین اشتغال را به مکان‌های مختلف بین‌المللی گسترش می‌دهند که ناشی از اجبار قراردادهای فرعی، زنجیره تامین بین‌المللی و کشش کشورهایی با نرخ مالیات شرکتی پایین‌تر است. این به نوبه خود، جمع‌آوری درآمد توسط دولت‌های ملی را که ایدئولوژی ریاضت مالی را تشویق می‌کنند، تضعیف کرده است.

در همان زمان، برای افزایش رقابت بین المللی خود در بازار جهانی، تمرکز شرکت‌های بزرگ از ایجاد اشتغال به افزایش بهره‌وری نیروی کار برای کاهش هزینه واحد، کنترل کیفیت و تحویل به موقع از طریق مکانیزاسیون، اتوماسیون و ربات‌سازی تغییر کرد. پیامد اصلی افزایش شکاف بین تولید و رشد اشتغال بوده است. شرکت‌های مستقل کوچک و حتی متوسط ​​در کشورهای در حال توسعه از نظر مالی، فناوری و دسترسی به شبکه‌های عرضه بین‌المللی در وضعیت نامناسبی قرار دارند، حتی اگر در موقعیت بهتری برای ایجاد اشتغال بیشتر باشند. با شرکت‌های بزرگ به عنوان بازیگران اصلی خود، دو کشور پرجمعیت آسیا، چین و هند، موفق شدند سهم خود را در اقتصاد جهانی در تولید ارزش افزوده و صادرات افزایش دهند. در طول سال‌های رشد بالای خود(تقریباً 1993-2013) چین تقریباً سه برابر(تقریباً 9 درصد) و هند دو برابر(تقریباً 7 درصد) متوسط ​​​​جهان رشد کردند، اما اشتغال منظم به سختی بیش از 1 درصد رشد کرد. چین و اندکی کمتر از 1 درصد در هند.

پیوندهای متقابل رشد بیکاری به رهبری شرکت‌ها، مهاجرت روستاییان به شهر، فقر، گسترش بخش غیررسمی ‌و تخریب محیط زیست را می‌توان به طور خلاصه با یک مثال نشان داد(بهادوری 2018). فرض کنید ده معیشت سنتی با میانگین بهره‌وری نیروی ناکارآمد دو،  برای تصاحب زمین از کشاورزی سنتی از بین می‌روند، معمولاً به شرکت‌ها اجازه می‌دهند به منابع طبیعی مانند مواد معدنی، رودخانه‌ها و بدنه‌های آبی، مردم روستایی، جنگل‌ها، کوه‌ها و خطوط ساحلی دسترسی ارزان داشته باشند. با این حال، با توجه به اندازه محدود بازارهای داخلی و خارجی، شرکت‌ها با بهره‌وری نیروی کار بهتر، مثلاً شش برابر بیشتر، یعنی دوازده، می‌توانند تنها دو نفر را جذب کنند. نتیجه تولید بالاتر در 12 × 2 = 24 است، اما اشتغال در دو کمتر است، با هشت بیکار. برای اینکه شرکت‌ها بتوانند همه نیروی کار جابه‌جا شده را جذب کنند، بازار داخلی و بین‌المللی باید به اندازه 12 × 10 = 120 بزرگ‌تر باشد. هر چه فشار منفی بر ایجاد شغل برای افزایش بهره‌وری نیروی کار قوی‌تر شود، منجر به رشد بخش غیررسمی ‌می‌شود که در آن افراد بیکار آواره تلاش می‌کنند تا با دستبرد به منابع طبیعی، فضای شهری و زیرساخت‌ها، زندگی رقت انگیزی داشته باشند. این هزینه‌های تمرکز کارایی شرکت را از طریق کمبود آب، برق و فضا کاهش می‌دهد و رقابت شرکت‌ها را در این دور باطل کاهش می‌دهد. بسیاری از کشورهای آسیایی با رشد بالا با این طیف از مشکلات به طور فزاینده‌ای مواجه هستند.

چنین تجربیات آسیایی از رشد بالای بیکاری با خوش‌بینی شومپیتری در مورد «تخریب خلاقانه» و همچنین با دیدگاه لوئیزی مبنی بر نزدیک شدن به یک «نقطه عطف» که در آن تمام نیروی کار مازاد در صنعت با بهره‌وری بالا جذب می‌شوند، در تضاد است. با رشد بیکاری، مهاجرت داوطلبانه از روستا به شهر، به دلیل جذابیت دستمزدهای صنعتی بالاتر مورد انتظار ، معمولاً عامل اصلی نیست(هاریس و تودارو 1970). در عوض، مشکل اصلی از معیشت روستایی تخریب شده ناشی می‌شود که با تخریب محیط زیست و تصاحب مشترکات روستایی سنتی توسط شرکت‌ها با استفاده بیش از حد منابع طبیعی برای تولید محصولات صنعتی تشدید می‌شود. مشاهده آدام اسمیت مبنی بر این که وسعت تقسیم کار توسط اندازه بازار محدود می‌شود، بیشتر مطابق با تجربیات اخیر آسیایی است که فشار فزاینده بر محیط زیست و معیشت روستایی را در نظر گرفته، نه با نسخه‌های شومپیتر یا لوئیس. تاکید بر اهمیت بازار داخلی به ویژه در اقتصادهای بزرگ نکته و درس اصلی آن است.

 

  • جایگزینی واردات در مقابل ارتقای صادرات

در حالی که دو کشور بزرگ آسیا در مرحله اولیه صنعتی شدن بر ایجاد پایگاه داخلی برای تولید کالاهای سرمایه‌ای تمرکز کردند، برخی از کشورهای کوچکتر با موفقیت مسیرهای متفاوتی را دنبال کردند. اندازه کوچکتر آن‌ها نیز موثر بود، اما شرایط اولیه آن‌ها از جنبه‌های دیگر ممکن بود تأثیر بیشتری داشته باشد.

موفقیت چشمگیر توسعه صنعتی شدن صادرات در گروهی از کشورهای جنوب شرقی و شرق آسیا مانند کره جنوبی، هنگ‌کنگ، تایوان، سنگاپور و مالزی شایسته توجه ویژه است، در حالی که تایلند و فیلیپین مسیر مشابهی را با موفقیت کمتری دنبال کردند. این کشورها از ابتدا بدون تمرکز بر صنایع کالاهای سرمایه‌ای و جایگزینی واردات، جهت گیری مشخصی به سمت باز بودن اقتصادی داشتند. اگرچه دو کشور نسبتاً بزرگ در میان آن‌ها، کره جنوبی و تایوان، خیلی زود برخی از صنایع سنگین را با پتانسیل جایگزینی از طریق واردات توسعه دادند، اما جهت‌گیری بیرونی خود را حفظ کرده و به تدریج از طریق بهبود کیفیت به سمت سیاست‌های ارتقای صادرات خارجی رفتند. در حالی که چین و هند مسیر مشابهی را دنبال کردند، سیاست‌های صنعتی‌سازی سنگین جایگزین واردات آن‌ها طولانی‌ مدت‌تر بود.

تضاد واقعی میان دو ایالت کوچک سنگاپور و هنگ کنگ نمایان است. آن‌ها از نظر زمین و سایر منابع طبیعی فقیر بودند و از همان ابتدا به تجارت بین‌المللی کالا و خدمات به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از صنعتی شدن وابسته بودند، اما با کره و تایوان هم روابط آموزشی گسترده داشتند و به طور سیستماتیک نیروی کار ماهر صنعتی را پرورش دادند. سنگاپور استراتژی نوآورانه استفاده از موقعیت جغرافیایی خود را با قرار دادن استراتژیک خود در زنجیره‌های تامین بین المللی شرکت‌های چند ملیتی مختلف دنبال کرد، همان طور که مالزی پس از آن همین راه را در پیش گرفت. با تجارت کالا شروع شد اما به تدریج خدمات مرتبط را نیز در بر گرفت و در نهایت به خدمات مالی گسترش یافت. هنگ‌کنگ به طور طبیعی به عنوان یک “بندر” برای مناطق داخلی بزرگ چین محسوب شد. دولت هر دو شهر موفق شده‌اند مسیر توسعه را با مهارت قابل توجهی طی کنند، که وقتی با تجربیات برخی دیگر از کشورهای کوچک آسیای جنوبی مانند سریلانکا مقایسه شود، تفاوت آشکار است، به ویژه به این دلیل که در چندین شاخص اجتماعی مانند سواد بالا قابل مقایسه است. به طور کلی، کشورهای کوچکی که به نظر می‌رسد موفق هستند، بازار خارجی را درونی می‌کنند، در حالی که کشورهای بزرگ بازارهای داخلی خود را بیرونی می‌کنند. صادرات توسط شرکت‌ها به آغاز مسیر گسترش بازار اولی تبدیل می‌شود، اما مقصد و توفیق نهایی متعلق به دومی ‌است (نایار 2013)

ایجاد یک پایه تولید کالاهای سرمایه‌ای داخلی در مرحله اولیه آسان‌تر خواهد بود، هرچه محدودیت ارز خارجی کمتر باشد. به دلیل تمرکز انحصاری بر مکانیسم قیمت، بر نقش ارز یا نرخ مبادله کم ارزش به‌عنوان ابزار سیاستی بیش از حد تأکید می‌شود. در عوض، ممکن است توجه شود که بسیاری از کشورهای آسیای شرقی و جنوب شرقی به دلیل موقعیت ژئوپلیتیکی خود در موقعیت نسبتاً مطلوبی از نظر دسترسی به ارز قرار گرفته‌اند، که در کشورهایی مانند چین، ویتنام، هند و اندونزی -هر کدام به میزانی متفاوت- وجود نداشت، در نتیجه به ویژه در فاز اولیه، اجبار ایجاد یک پایگاه سرمایه داخلی قوی‌تر و مطول‌تر شد. این مسئله اغلب با سیاست اشتباه عدم تولید مازاد کشاورزی کافی، که به تامین ارز خارجی نیز محتاج بود، تشدید شد. در مقابل، بسیاری از کشورهای جنوب شرقی و شرق آسیا به دلیل اقتصاد سیاسی خود، که عمدتاً توسط شرایط ژئوپلیتیک به آن‌ها دیکته شده بود، وضعیت مطلوب‌تری داشتند، که به آن‌ها امتیاز تجارت ترجیحی و دسترسی به جریان‌های ورودی بیشتر را می‌داد. با این حال، این موضوع به هیچ وجه سیاست‌های کلان تخیلیشان را که به آن‌ها کمک کرد تا از این مزیت‌ها با موفقیت بیشتری در مقایسه با برخی کشورهای دیگر واقع در آسیا مانند پاکستان، فیلیپین یا تایلند بهره‌برداری کنند، نمی‌کاهد.

ممکن است از این تجارب مختلف استنتاجی در مورد سیاست‌های کلان اقتصادی حاصل شود. این به اهمیت درست کردن توالی زمانی در حرکت به سمت باز بودن و گستردگی اقتصادی اشاره می‌کند. صنعتی شدن موفقیت‌آمیز بسیاری از کشورهای بزرگ و متوسط ​​به خاطر دارا بودن مراحل اولیه زیرساخت‌ها و ساخت صنعت کالاهای سرمایه‌ای برای جایگزینی واردات و به دنبال آن پتانسیل برای ارتقای صادرات بود. این توالی به عنوان یک وسیله انضباطی در کنترل کیفیت عمل کرد. کشورهایی که شکست خوردند ناخواسته با «صنایع نوزاد» مواجه شدند که تا حدی این استراتژی را بی‌اعتبار کرد. با این حال، معکوس کردن دنباله، یک اشتباه در ساده‌سازی بیش از حد خواهد بود. آن‌ها نتیجه یکسانی ندارند و تا حدودی به «عدم تبادل» در ضرب ماتریس که در آن AB و BA معمولاً یکسان نیستند، شباهت دارد. متأسفانه، اهمیت توالی زمانی اغلب در بسیاری از تحلیل‌های اقتصادسنجی بین کشوری فراموش می‌شود که منجر به بحث‌های ساده‌سازی شده در مورد جایگزینی واردات در مقابل ارتقاء صادرات می‌شود.

  • قابلیت فناوری و باز بودن حساب سرمایه

قبل از جهانی شدن مالی که شامل جریان‌های بزرگ سرمایه خصوصی بود، کشورهای آسیایی عمدتاً مجبور بودند به کمک‌ها و کمک‌های مالی وابسته باشند با دلار آمریکا به عنوان پول بین المللی. کشورهایی که از نظر سیاسی نزدیک‌تر با ایالات متحده بودند، معمولاً با مشکلات کم‌تری مواجه می‌شدند. با این وجود، قابلیت تکنولوژیکی برای موفقیت صنعتی کالایی نیست که به راحتی در بازار بین المللی قابل خرید باشد. هر دو کشور کره جنوبی و تایوان بسیاری از پایه‌های صنعتی خود را هم‌زمان با ظرفیت جذب فناوری داخلی و تأکید زیاد بر آموزش و شکل‌گیری مهارت توسعه دادند. کره جنوبی، مانند ژاپن پس از جنگ جهانی دوم، به شدت به استقراض تجاری به جای سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی متکی بود و هزینه‌های مجوز لازم را پرداخت می‌کرد و در عین حال سطح بالایی از بدهی خارجی سرانه را انباشته می‌کرد. با این حال، به تدریج یک مازاد صادرات پایدار برای بازپرداخت ایجاد کرد و با قابلیت تبدیل کامل حساب سرمایه، تقریباً مانند یک داستان موفقیت کتاب درسی، به عضو OECD شد. سنگاپور و مالزی نیز به موقعیت‌های ارزی راحت با مازاد تراز پرداخت‌ها(به طور متوسط ​​حدود 2 درصد تولید ناخالص داخلی در دو دهه) دست یافتند، اما دومی ‌هنوز مقداری کنترل حساب سرمایه را حفظ کرد که در اواخر دهه 1990 نسبتاً بر آن تأثیری نداشت.

(1997) بحران مالی در آسیا

صنعتی شدن دولت تحت حمایت تعرفه‌ای و غیرتعرفه‌ای در چین و هند در مرحله اولیه صنعتی شدن به سمت افزایش باز بودن تجارت تحت جهانی شدن حرکت کرد. هر دو صادرات خود را متنوع کرده و سهم خود را از کالاهای تولیدی در تجارت جهانی افزایش دادند، همراه با شش کشور آسیایی تازه صنعتی شده دیگر در ربع قرن گذشته(نایار 2013). با این حال، تفاوت‌های مهمی ‌در این است که چین از زمانی که به تدریج حساب سرمایه خود را باز کرد، ذخایر ارزی عظیمی ‌ایجاد کرد، سرمایه‌گذاری خارجی جذب کرد و به طور فزاینده‌ای در خارج از کشور سرمایه‌گذاری کرد. هند نیز جریان‌های ورودی سرمایه خارجی زیادی را جذب کرد، اما با نسبت بالایی از سرمایه‌گذاری پرتفوی با سررسید نسبتاً کوتاه برای برخورداری از موقعیت ذخایر خارجی ظاهراً راحت که کسری حساب جاری را پوشش می‌داد. در عرصه تجارت، بخش خدمات، به ویژه خدمات نرم‌افزاری کمتر پیشرفته به جای تولید، مهم‌ترین درآمد صادرات هند از اوایل سال 2000 بوده است و بیشتر صادرات تولیدی آن به سایر کشورهای در حال توسعه است (Ghose 2016).در حالی که چین، مانند کره جنوبی و تایوان، به گونه‌ای رو به رشد به بازار صادرات کشورهای توسعه یافته نفوذ می‌کند. این نشان دهنده توانایی نسبتاً پایین‌تر فناوری هند در نتیجه سیاست صنعتی آن در گذر از مراحل جایگزینی واردات به مراحل ترویج صادرات است.

برخی از صادرکنندگان کوچک‌تر موفق در آسیا سیاست صنعتی متفاوتی داشتند. سنگاپور و هنگ‌کنگ نسبتاً زود خود را به صورت استراتژیک در زنجیره‌های تامین بین المللی قرار دادند و در آن‌ ادغام شدند. برخی دیگر در منطقه آسیا سرمایه‌گذاری خارجی قابل توجهی را در ارتباط با شبکه‌های تامین ابتدا از ژاپن، سپس کره جنوبی و اکنون به طور فزاینده‌ای از چین دریافت کردند. آن‌ها در کنار تجارت، در سرمایه‌گذاری خارجی و تا حدی در امور مالی از میزان باز بودن بالایی برخوردار بودند. قابلیت تکنولوژیکی آن‌ها معمولاً تحت تأثیر نیازهای سرمایه‌گذاران خارجی قرار داشت. گاهی اوقات به عنوان «الگوی غازهای پرنده» توصیف می‌شود، که در آن موقعیت خالی توسط پرنده پیشرو توسط یک پیرو تصاحب می‌شود، آزمایش اسید برای این کشورها توانایی آن‌ها برای به دست آوردن قابلیت‌های فنی مستقل را می‌سنجد. نقش دولت همچنین باید با هدایت سرمایه‌گذاری به سمت کانال‌هایی که برای جذب سرمایه‌گذاری خارجی و یا ترویج مستقیم سرمایه‌گذاری داخلی برای توسعه اقتصادی به طریق ترکیبی از سیاست‌های چماق و هویج، بودجه، مالی و پولی امیدوار کننده‌تر، تغییر کند. ژاپن، کره جنوبی و تایوان. کشورهای آسیای شرقی و جنوب شرقی که شاید بهترین نمونه آن کره جنوبی باشد، در این زمینه موفق تر به نظر می‌رسیدند. این روند اغلب به سمت «دموکراسی مدیریت شده» استبدادی با محدودیت در دستمزدهای واقعی و ساعات کار طولانی در مراحل اولیه پیش می‌رفت و تنها به تدریج از این مرحله خارج شد (آمسدن 1989؛ وید 1990؛ چاکراورتی 1993)

استقراض از منابع خصوصی به جای منابع رسمی ‌تحت جهانی شدن مالی هر دو فرصت بی سابقه‌ای را برای جذب جریان‌های عظیم ورودی همراه با خطر فرار سرمایه ‌ایجاد کرد. این به چالشی بزرگ برای ترکیب سیاست‌های مالی، پولی و ارزی مناسب در همه کشورها تبدیل شده است. اکثر کشورهای در حال توسعه آسیایی از درجات مختلفی از کنترل مستقیم بر حساب‌های سرمایه خود علاوه بر این سیاست‌های استاندارد استفاده کرده‌اند. با فرض حساسیت جریان سرمایه به تغییرات نرخ بهره، این استدلال مطرح شد که سیاست پولی به جای سیاست مالی عموماً تحت نرخ‌های ارز انعطاف‌پذیر مؤثرتر خواهد بود (موندل 1968). سیاست‌های مالی مبتنی بر استقراض زیاد از بازار به دلیل تأثیر احتمالی آن‌ها در افزایش نرخ بهره، به‌ویژه در رژیم نرخ ارز انعطاف‌پذیر، چندان امیدوار کننده نیست، اما چنین انضباط مالی در موارد موفق آسیای شرقی و جنوب شرقی بسیار انعطاف‌پذیر عمل کرد. در مورد بدهی‌های خارجی انباشته با کسر میزان بالایی از بدهی‌های کوتاه مدت، مانند هند و اندونزی، سیاست‌های مالی و پولی انبساطی برای انطباق با احساسات سرمایه‌گذاران بین‌المللی برای جلوگیری از فرار ناگهانی سرمایه محدودتر شد. سیاست‌های کینزی برای مبارزه با بیکاری به مهم‌ترین قربانی این تصمیم تبدیل گشت زیرا ریاضت اقتصادی به نام انضباط مالی بر مردم تحمیل شد.

توانایی پرداخت بدهی به عوامل مختلفی بستگی دارد، اما در نهایت به توانایی تولید مازاد صادرات کافی بستگی دارد. این امر مستلزم دستیابی به قابلیت‌های تکنولوژیکی از طریق ارتقاء مستمر و توانایی ساخت کالاهای پیچیده است که رقابت‌پذیری قیمت تنها عامل آن نیست. در چنین موقعیتی  ساختن چنین جایگاه تکنولوژیکی که در آن نوآوری محصول سهم فزاینده بازار را به خود اختصاص دهد به هدف تبدیل می‌شود(لال 1987). این مسیر در آسیا ابتدا توسط ژاپن و بعداً توسط کره جنوبی و تایوان و اکنون احتمالاً چین طی شده است. در دسترس بودن ارز برای رسیدن به این مقصد کافی نیست، زیرا نیازمند سیاست صنعتی موثر است. برخی از کشورهای نفت‌خیز خاورمیانه که دارای مازاد صادرات هستند، تاکنون نتوانسته اند توانایی فناوری مشابهی کسب کنند و این نشان دهنده شکاف بین قدرت صنعتی و مالی آن‌هاست. برخی از کشورهای نفت خیز آسیای مرکزی که بخشی از اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند، تا حدودی به دلیل سیاست صنعتی مبتنی بر تقسیم منطقه‎ای، دچار انحراف در توسعه صنعتی شدند. آن‌ها اجزای محصولات صنعتی سنگین و پیچیده(مانند تراکتورهای بزرگ، موشک‌ها، کشتی‌های فضایی و غیره) را در یک سیستم متمرکز تولید کردند. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این مکان‌های صنعتی تا حد زیادی برای کشورهای مستقل تازه متولد شده بی‌استفاده شدند، با تغییر جهت کافی در مهارت‌ها برای مطابقت با الگوهای تغییر تقاضا. باید این درس را آموخت که در دسترس بودن منابع مالی خارجی در بهترین حالت شرط لازم، اما نه کافی برای سیاست صنعتی موفق است.

قابلیت بازپرداخت بدهی به ویژه زمانی که کشورهایی با ارز خارجی محدود سیاست‌های صنعتی مستقلی را دنبال می‌کنند بسیار مهم می‌شود. فرض کنید یک واحد با نرخ بهره i قرض گرفته شده است. اگر سرمایه‌گذاری شود، جریان ثابتی از b واحد تولید(نسبت تولید به سرمایه افزایشی) ایجاد می‌کند. با فرض اینکه کسری ثابت از خروجی ذخیره شود، 1>s>0  توانایی کشور برای بازپرداخت خواهد بود و برای sb، بازپرداخت قابل اجرا می‌شود. از آن جایی که طبق تعریف، نرخ رشد اقتصاد، g  برابر با sb است، این نشان می‌دهد که g باید از نرخ بهره i برای پرداخت بدهی بیشتر شود. این قانون معیار مفیدی را در برابر وابستگی بیش از حد به استقراض خارجی فراهم می‌کند. ممکن است با تشبیه شرکتی تکمیل شود که جریان نقدی آن ممکن است نیاز به تأمین مالی گاه به گاه خارجی داشته باشد که معمولاً به عنوان «تامین مالی پوششی» از جریان‌های سود مورد انتظار قابل مدیریت است. وابستگی مکرر به منابع مالی خارجی در دوره‌های طولانی‌تر به «سفته‌بازی» تبدیل می‌شود، اما وابستگی مداوم به تزریق‌های خارجی نشان‌دهنده مالی و شکنندگی مالی «پونزی» است (مینسکی 1985)

با این حال، مشکل باز پرداخت بدهی در سال‌های اخیر تقریباً معکوس شده است، زیرا کشورهای فقیرتر آسیای شرقی با رشد بالا و مازاد حساب‌های جاری(مانند کره جنوبی، سنگاپور، مالزی، تایوان، هنگ‌کنگ و اکنون چین) وام می‌دهند، یعنی صادرات سرمایه به کشورهای ثروتمندتر (پراساد و همکاران 2007). در این زمینه، باید از سردرگمی ‌بین «سرمایه» به عنوان مالی و تجهیزات فیزیکی اجتناب شود. برای مثال، لوکاس (1990) در این‌که چرا «سرمایه» کافی از کشورهای دارای سرمایه نسبتاً غنی به کشورهای نسبتاً فقیر از سرمایه سرازیر نمی‌شود، متحیر بود، زیرا کشورهای اولی در مقایسه با دومی‌ها سرمایه بالاتری دارند. سرمایه در این زمینه به معنای سرمایه فیزیکی است، در حالی که تحرک سرمایه بین المللی به سرمایه مالی اشاره دارد. نه تنها سرمایه فیزیکی آن نوع تحرک را ندارد، بلکه دقیقاً به دلیل سردرگمی ‌بین ارزش فیزیکی و ارزشمندی، ثابت شد که محصول نهایی دارای ارزش فیزیکی برابر با نرخ سود است(Sraffa 1960; Samuelson 1966).

  • نقش تمرکز زدایی در بحث دولت در مقابل بازار

موفقیت‌ها و شکست‌ها در تجربیات کشورهای آسیایی به ما می‌آموزد که شناخت محدودیت‌های مهندسی اقتصادی و اجتماعی در تدوین استراتژی صنعتی شدن به اندازه انعطاف‌پذیری در استفاده از سیاست‌های مالی و پولی متناسب با شرایط مختلف مهم است. سیاست‌های بیش از حد سفت و سخت اقتصاد کلان در طراحی خود نقص دارند، نه صرفاً در اجرا. با این حال، تجربه نشان می‌دهد که تدوین سیاست متمرکز در چندین کشور آسیایی اغلب در این زمینه اشتباه بوده است. گاهی اوقات آن‌ها بر اجرای قوانین محدود و از نظر اداری بسیار سنگین تأکید کرده‌اند. چنین سیاستی که نادرست طراحی شده است، حتی اگر توسط یک بوروکراسی یا یک حزب به خوبی اجرا شود، به زودی پویایی خود را از دست می‌دهد. «جهش بزرگ به جلو» در چین در دهه 1950 ممکن است چنین نمونه‌ای باشد. مثال دیگری از هند و جاهای دیگر ممکن است اصرار بر کنترل اجباری جمعیت در دهه 1970 و اصرار بر سدهای بزرگ باشد که باعث جا به جایی و خلع ید عظیم شد. آسیا به دلیل ساده‌سازی بیش از حد بوروکراتیک در تصمیم‌گیری متمرکز، سهم خود را از چنین «مدرنیسم اقتدارگرای بالا» مرتبط با انجام پروژه‌های عظیم برده است (اسکات 1998)

مشکل در دنیای افسانه‌ای یک بازار اجتنابی کاملاً رقابتی است. با تعداد زیادی از افراد اتمیست که قدرت تعیین قیمت ندارند و در مجموعه کاملی از بازارهای آینده کار می‌کنند که از همه خطرات عدم قطعیت جلوگیری می‌کنند، اقتصاد بازار به تعادل بهینه پارتو می‌رسد(Debreu 1953) در حالی که این ساخت و ساز باعث می‌شود دنیای واقعی بیشتر این موضوع را از نظر ایدئولوژیک زیر سوال ببرد. دیدگاه قدرتمند اقتصاد بازار همچنان بر گفتمان توسعه با پیام ضمنی خود مسلط است که مداخله دولت بهینگی را بر هم می‌زند، بلکه «سپردن آن به بازار» با حالت حداقلی بهینه است.

با این حال، در واقعیت، هم دست دولت و هم بازار برای سوء استفاده‌ از قدرت دستکاری باز هستند و طراحی سیاست اقتصادی باید با اجتناب از انتخاب دوگانه ساده بین دولت و بازار آغاز شود. مخالفت با دولت و بازار در یک «حرکت مضاعف» برای تعادل در برابر زیاده‌روی‌ها توسط هر یک از آن‌ها مطلوب است (Polanyi 1944) اما در بسیاری از شرایط سیاسی امکان غلبه بر دیگری وجود دارد. جستجوی جایگزین‌ها برای تمرکز زدایی، به ویژه در قانون اساسی ضروری است. دموکراسی کشورهای بزرگ به معنای وارد کردن افراد جامعه به طور مستقیم در تصمیم‌گیری در یک ساختار فدرال سه لایه گسترده‌تر است. این استدلال متضاد مبنی بر این که یک مبادله بزرگ بین کارایی و تمرکز زدایی وجود دارد، اغلب ساختگی است. یک سد بزرگ متمرکز یا یک پروژه انرژی هسته‌ای که توسط چند تکنوکرات بسیار ماهر اداره می‌شود ممکن است کارآمدتر به نظر برسد، اما تعداد بیشتری از پروژه‌های کوچک‌تر برای تامین آب یا منابع نارایج مدیریت انرژی که امکان مشارکت بیشتر جامعه را فراهم می‌کند ممکن است در عمل به دلیل سازگاری بیشتر با شرایط بومی کارآمدتر باشند.

منطق اساسی تمرکز زدایی در کشورهای بزرگ که در آن قدرت مرکزی از راه دور به دنبال تضمین قابلیت اجراست وجود دارد، زیرا موفقیت اغلب بدون مشارکت جوامع محلی علاقمند از بین می‌رود. دولت همچنان نقش هماهنگ کننده، حل و فصل اختلافات، ارائه کمک به جوامع کمتر توانا، و جلوگیری از تصرف نهادهای محلی توسط نخبگان را خواهد داشت. با این حال، پارادایم سیاست‌های کلان اقتصادی برای توسعه، وظیفه مهمی ‌دارد که نهادهای دولت، بازار و جوامع غیر متمرکز را در یک ترتیب عملکرد مؤثر قرار دهد. اگرچه همچنان این که تا چه حد امکان پذیر است، موضوعی مطرح است و هیئت منصفه همچنان با احتمال داشتن رای مخالف، خارج از گود است، (کروک و مانور 1998؛ باردان و موکرجی 2006؛ برانکاتی 2006)، اهمیت غیرقابل انکار موضوع در پرتو تجربه، مستلزم ادغام آن در تفکر اقتصاد کلان در مورد توسعه است.

مسئله را می‌توان از سه زاویه مختلف بررسی کرد. اولین چالش ایجاد انگیزه‌های گروهی قدرتمند برای توسعه بدون واگذاری آن به مکانیسم بازار یا یک بوروکراسی مستبد است. بزرگ‌ترین مانع این است که گروه‌ها با منافع متضاد جنسیتی، طبقه‌ای و مذهبی تقسیم می‌شوند، که در واقع یک نوع کپی از کل جامعه است. به طور معمول، چنین مشوق‌هایی زمانی مؤثر هستند که در تضاد شدید با سایر منافع نباشند. شاید بارزترین نمونه آن حفظ جنگل‌ها و محیط زیست توسط کنشگران محلی در برابر چند پیمانکار خارجی سودجو باشد. نمونه‌های دیگر عبارتند از ذخیره‌سازی محلی و نه متمرکز غلات، نهالستان‌های مناسب برای محیط‌های بومی و حفظ آب. در واقع، در طول مرحله رشد گسترده استفاده از نیروی کار، چنین تمرکز زدایی ممکن است مؤثرتر و کمتر مستبدانه باشد. راه حل بازار اغلب به معنای مشکل آشنای «بهره‌ور بی‌هزینه» و تراژدی عوام است که در اینجا نیز ظاهر می‌شود. برنامه‌ریزی غیر متمرکز صرفاً سطح میانی برنامه‌ریزی بین دولت و بازار نیست، بلکه راهی برای بررسی چگونگی دستیابی به حداکثر سطح امکان‌پذیر برای دستیابی به دموکراسی مستقیم در پروژه‌های توسعه‌ای از طریق افزایش آگاهی از حقوق و توانایی خود تنظیمی ‌شهروندان در برابر بهره‌وری بدون هزینه است.

چالش دوم در برخورد با شکست‌های معمول بوروکراسی متمرکز برای تامین نیازهای اساسی در زمینه‌هایی مانند توزیع عمومی ‌غذا، آموزش، بهداشت، مسکن، مراقبت از کودکان و بیمه سالمندی نهفته است. شکست معکوس بازار در کشورهای فقیر که بخش‌های فقیرتر از طریق مکانیسم قیمت کنار گذاشته می‌شوند، آشکارتر است و دسترسی آن‌ها به بازار را برای تامین نیازهای اساسی محدود می‌کند. این همان منطق بازار “یک دلار یک رای” است که از تولید کالاهای اساسی مورد نیاز مانند آب آشامیدنی سالم، داروهای اولیه ضروری و مراقبت‌های بهداشتی جلوگیری می‌کند، زیرا آن‌ها سودآور نیستند. برای مقابله با چنین محرومیتی در تولید و مصرف، تمرکز زدایی می‌تواند برای ارائه ابزارهای جدید طراحی شود، مانند مفهوم دستمزد اجتماعی به جای دستمزد خصوصی که از نظر بهبود خدمات اجتماعی در مراقبت‌های بهداشتی اولیه و پیشگیرانه محلی، تسهیلات برای مراقبت از کودکان و سالمندان و مدرسه عمومی ‌محلی بهتر. آن‌ها معمولاً مشاغلی که نیازمند نیروی کار انسانی است ایجاد کرده و به ویژه به اعضای فقیرتر جامعه کمک زیادی می‌کنند. یکی از ویژگی‌های بسیار مهم دستمزد اجتماعی که به ندرت بر آن تاکید می‌شود این است که می‌تواند به درجه بالایی از سازگاری انگیزشی بین ارائه دهنده و استفاده کننده از این کالاها و خدمات دست یابد و ممکن است از بسیاری از سوء استفاده‌ها(مانند اطلاعات نامتقارن) جلوگیری کند. یک سیستم بوروکراتیک یا بازاری ناشناس. به طور کلی، نیازهای جامعه اغلب توسط شرکت‌های کوچک و متوسط ​​محلی به جای شرکت‌های بزرگ چند ملیتی بهتر برآورده می‌شود.

در نهایت، هم دموکراسی‌های چند حزبی سرمایه‌داری و هم دموکراسی‌های تک حزبی اقتدارگرایانه‌تر، تا آن جا که به منافع شرکت‌های بزرگ مربوط می‌شود، به طور فزاینده‌ای تمایل به هم‌گرایی نشان می‌دهند. آن‌ها حوزه‌های مختلفی مانند جهانی شدن تجارت، سرمایه‌گذاری و امور مالی، نگرانی وسواس گونه در مورد رقابت بین المللی و نادیده گرفتن اشتغال برای بهره‌وری بیشتر نیروی کار از طریق دستیابی به آخرین فناوری را در بر می‌گیرند. قواعد بازی به طور فزاینده‌ای به نفع شرکت‌ها مغرضانه است و دانش سنتی و امکانات محلی را نادیده می‌گیرد. تقویت جوامع از طریق آگاهی بیشتر نسبت به وظایف و حقوق خود و استفاده از دانش سنتی جامعه از طریق مشارکت در فرآیند توسعه حداقل تا حدی می‌تواند به عنوان یک قدرت جبران کننده عمل کند که تقریباً در زمان ما یک نوع اجبار است. شاید این مهم‌ترین توجیه برای بررسی نقش تمرکز زدایی در بحث متعارف دولت در مقابل بازار باشد.

  • نابرابری اقتصادی و اجتماعی

داستان مکرر یک دیکتاتور نظامی ‌آمریکای لاتین که به رئیس جمهور آمریکا گزارش داد که اقتصاد کشورش خوب است، اما نه مردم آن، پیامدهای معمول استراتژی “رشد به هر قیمتی” را خلاصه می‌کند. این استراتژی بیشتر برای شرکت‌های بزرگ مناسب است تا مردم، زیرا در غیاب سیاست‌های حمایتی، مزایای رشد به طور خودکار کاهش نمی‌یابد. رشد آهسته در اشتغال رسمی، سیاست‌های تخریب معیشت و انتقال منابع مشترک برای ایجاد انگیزه در سرمایه‌گذاری شرکت‌ها، ثروت شرکت‌ها را به شدت افزایش داد، اما به قیمت نابرابری بیشتر. چین و هند هر دو شاهد رشد بی‌سابقه تولید ناخالص داخلی خود همراه با افزایش قابل توجه نابرابری درآمد و ثروت در همان دوره بودند. با این حال، چندین تجربه آسیایی دیگر نشان داده است که توزیع درآمد با ثبات معقول، همراه با تحرک اجتماعی از طریق اقداماتی مانند اصلاحات ارضی اولیه، بهبود بهداشت عمومی و آموزش، همراه با زیرساخت‌های کار فشرده برای ایجاد اشتغال، پیش‌شرط‌هایی را برای رشد بالا ایجاد کرده است. تمرکز تقریباً انحصاری بر بهره‌وری نیروی کار و کاهش هزینه واحد، بدون توجه به سطح اشتغال، محدودیت‌های شدیدی را بر بازار داخلی تحمیل می‌کند و اقتصادها را به سمت بازار خارجی سوق می‌دهد.

در این بازی مجموع صفر افزایش سهم بازار جهانی، حتی بازنده‌ها به دلیل وابستگی به شرکت‌های بزرگ چند ملیتی، اهمیت گسترش بازار داخلی از طریق برابری درآمد بیشتر از طریق افزایش سطح اشتغال را نادیده می‌گیرند. در عوض، نابرابری اجتماعی از انواع مختلف بر اساس کاست، نژاد، جنسیت، قومیت، منطقه و مذهب در موقعیت‌های کاهش فرصت‌های شغلی و درآمدی افزایش می‌یابد. برابری جنسیتی، همان طور که در مورد هند مشهود است، در کاهش نامتناسب نرخ مشارکت زنان در نیروی کار در زمان‌های کاهش فرصت‌های شغلی، به شدت آسیب می‌بیند. دولت تحت فشار مشروعیت بخشی از سوی اکثریت یا اقلیت مسلط، از سیاست‌های تبعیض‌آمیز پیروی می‌کند که اکثریت‌گرایی را تشویق می‌کند. به عنوان مثال، درگیری‌های مذهبی در سریلانکا(تامیل-سنگالا)، هند، پاکستان در مقایسه با چند قومیتی، چند فرهنگی سنگاپور یا مالزی است که در آن تنش‌های سنتی مشابه بسیار سریع‌تر کاهش یافته است. سیاست‌های چند حزبی دموکراتیک اغلب تمایل تاسف‌باری برای بزرگ‌تر کردن چنین تنش‌هایی دارد، در حالی که راه‌حل توتالیتر تک‌ حزبی، سرکوب با زور است و با این حال، تحرک اجتماعی نسل در سنین اشتغال به ندرت به عنوان بخشی از راه حل در نظر گرفته می‌شود. انسان‌شناسی «ساختاری» نشان می‌دهد که تنش‌های فرهنگ‌های مختلف اغلب تحت اصول حاکمیتی گسترده‌تری مانند نظام خویشاوندی پیوند خورده قرار می‌گیرند(لوی استراوس 1963). افزایش فرصت‌های شغلی محلی تحت تمرکز زدایی، که از خود بیگانگی و جدایی خانواده‌های کارگران مهاجر را کاهش می‌دهد، می‌تواند جزء مهمی ‌از یک اصل حاکمیتی مشابه باشد.

چندین تجربه آسیایی به اهمیت مراقبت‌های بهداشتی، آموزش، اصلاحات ارضی و زیرساخت‌ها به عنوان راه‌هایی برای حرکت به سمت توسعه عادلانه‌تر اشاره می‌کند. و با این حال، این ها شرایط لازم اما کافی برای انسجام یا توسعه اجتماعی نیستند. به عنوان مثال، برخی از کشورهای آسیای مرکزی اتحاد جماهیر شوروی سابق که به بسیاری از این شرایط دست یافته بودند، هنوز در مسیر توسعه پایدار قرار نگرفته‌اند. به طور خاص، نمونه‌های آن‌ها نشان می‌دهد که توسعه سرمایه انسانی از طریق آموزش در رژیم شوروی سابق در غیاب بازار کافی در سمت تقاضا به تحقق پتانسیل تولیدی منجر نشده است. ایجاد شرایط عرضه بهتر از جمله توسعه سرمایه انسانی مانند ساخت قایق‌های قدرتمندتر است که مفید نیست مگر این که آب کافی در رودخانه وجود داشته باشد. مشاهدات میردال این موضوع را خلاصه می‌کند: «عرضه تقاضای خود را ایجاد نمی‌کند، همان طور که تقاضا عرضه خود را ایجاد نمی‌کند» (Myrdal 1977: 227)در موارد موفق‌تر، دولت نقش کلیدی در تطبیق تقاضا با اقدامات عرضه مشروط به اقتصاد سیاسی آن ایفا کرد. اختلاط نیروهای بازار با سیاست‌های پولی، مالی و نرخ ارز دولت اغلب بر سرمایه‌گذاری خصوصی متمرکز بوده و مستقیماً سرمایه‌گذاری عمومی ‌را برای توسعه زیرساخت‌های اقتصادی و اجتماعی انجام می‌دهد. ایده «انحراف» سرمایه‌گذاری خصوصی توسط سرمایه‌گذاری عمومی ‌و قوانین کلی سقف کسری مالی یا بدهی عمومی‌ حمایت چندانی نداشت.

بر اساس تجارب کشورهای آسیای شرقی و جنوب شرقی، حتی اگر به طور کلی صنعتی‌سازی هسته اصلی فرآیند توسعه تلقی شود، باید به اهمیت تولید نگاه مناسبی داشت. چارچوب سیاست کلان نباید نیاز به پیش نیازهای توسعه یا پیامدهای منفی آشکار برای اشتغال و محیط تاکید شرکت‌ها بر رشد تولید را نادیده بگیرد. با این وجود، ایجاد پیش نیازهای توسعه اغلب خطر یک دموکراسی «مدیریت شده» با مضامین پدرانه را به دنبال دارد. چندین کشور آسیایی از نظر اقتصادی موفق این تجربه را داشته‌اند، که برخی به تدریج راه خود را پیدا می‌کنند، در حالی که در بدترین موارد، پدرگرایی بدون پیش نیازهای توسعه ادامه می‌یابد. حتی برابری بیشتر درآمد در مواجهه با حقوق سیاسی نسبتاً توسعه نیافته تنش ایجاد می‌کند. در حالی که دموکراسی‌های چند حزبی در جنوب آسیا ممکن است در حمایت از حقوق سیاسی شهروندان عادی بهتر به نظر برسند، حقوق اقتصادی آن‌ها به دلیل فقر گسترده و نابرابری اجتماعی که با شکاف اجتماعی برای جلب آرا در زمان‌های انتخاباتی تشدید شده است، به شدت کاهش می‌یابد. بنابراین، چالش بهترین ترکیب اقتصادی با برابری سیاسی و اجتماعی، به ویژه جنسیت، با توسعه آسیا مواجه است.

10) مشاهدات پایانی

افزایش نابرابری درآمد و ثروت مشکلات جدی در مسیر توسعه ایجاد می‌کند. تنش‌های ایجاد شده نه تنها سیاسی و اجتماعی، بلکه اقتصادی هم هستند. تطبیق تقاضا با عرضه ممکن است به عنوان یک اصل کلی پذیرفته شود، اما افزایش نابرابری به نفع ثروتمندان، اندازه بازار داخلی را کاهش می‌دهد. ثروتمندان بیشتر در دارایی‌های مالی و کالاهای وارداتی با بازار بالا صرفه‌جویی می‌کنند که برای افزایش حجم و همچنین الگوی تقاضا در یک کشور فقیر مضر است.

در کشورهای نسبتاً بزرگ جنوب آسیا مانند هند، بنگلادش و پاکستان، اولویت باید استفاده مؤثرتر از نیروی کار روستایی تا حد امکان در مناطق روستایی بدون پیروی از خرد متعارفی باشد که صنعتی شدن به رهبری شرکت‌های دارای گرایش به بازار خارجی روزی آن را حل خواهد کرد. تحت پاسخگویی دموکراتیک در فواصل منظم انتخابات، زمان مجاز برای هر دولت منتخب با این استراتژی اقتصاد کلان سازگار نیست زیرا جذب نیروی کار در صنعت با بهره‌وری بالا روند بسیار کندتری دارد. اجبار برای مشروعیت بخشی دموکراتیک بدون حرکت به سمت استبداد مستلزم تغییر توجه به بازار داخلی و تولید کالاهای مورد نیاز شهروندان عادی است. این گونه است که سیاست‌های کلان اقتصادی ممکن است امیدوار باشند که برابری اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را به هم نزدیک‌تر کنند. با این حال، این امر مستلزم فراهم کردن مناطق روستایی با فرصت‌های تولید و درآمد بهتر است، که حداقل برخی اصلاحات در استفاده از زمین و حقوق مالکیت همراه با سرمایه‌گذاری‌های بهبود زمین برای کشاورزی در مقیاس کوچک را ضروری می‌سازد. هر زمان که لازم باشد، این باید با کارهای عمومی ‌تامین برق، زیرساخت و اتصال تکمیل شود، اما تا آنجا که ممکن است به صورت غیر متمرکز با پروژه‌های کوچک‌تر، زود بازده و به صورت محلی توسط شرکت‌های کوچک‌تر حداکثر نیروی کار را در کوتاه‌ترین زمان ممکن جذب می‌کند.

با این حال، حتی در همان منطقه جنوب آسیا، ترکیب سیاست باید برای کشورهای کوچک با بازارهای داخلی نسبتا کوچک مانند سریلانکا، مالدیو، و نپال محصور در خشکی متفاوت باشد. آن‌ها باید بیشتر بر واردات تکیه کنند و راه‌هایی برای افزایش درآمدهای صادراتی خود از طریق مزیت‌های موقعیت مکانی در زنجیره‌های تامین بین‌المللی، گردشگری، و بهره‌برداری از منابع جنگلی و دریایی، همراه با توسعه صنایع غذایی و منابع طبیعی محلی، ابداع کنند. هنگامی ‌که آن‌ها قادر به مقابله با این چالش مانند برخی از کشورهای کوچک‌تر جنوب شرقی و شرق آسیا هستند، نقشه راهی خواهند داشت که به توسعه برون‌گرا و صادرات محور اشاره می‌کند.

به عنوان یک قاعده کلی، به جای نگرانی وسواسی برای رسیدن به کشورهای پیشرفته صنعتی از طریق رقابت بیشتر بین‌المللی، تمرکز سیاست صنعتی باید بر تولید کالاهای سازگار با قدرت خرید مردم عادی در بازار داخلی و ارتقاء آن باشد. از طریق فناوری بهبود یافته سیاست‌های کلان اقتصادی برای صنعتی ‌سازی باید با مشکل تولید کالاهای با کیفیت بهبود یافته برای بازار داخلی در کشورهای فقیر که اکثریت قریب به اتفاق قدرت خرید بسیار پایین‌تر از استاندارد بین‌المللی دارند، حساب کند. در غیر این صورت، سیاست‌های نادرست با تمرکز منابع قابل سرمایه‌گذاری بر روی ترکیبی از کالاها که به نفع بخش‌های ثروتمندتر هستند، نابرابری را ترویج می‌کنند، حتی زمانی که آن‌ها به تعادل بین تقاضا و عرضه دست می‌یابند. برای یک الگوی سیاست اقتصاد کلان جایگزین، مسئله تعیین کننده برای توسعه عادلانه‌تر و فراگیرتر مستلزم این است که رشد تولید را به عنوان نتیجه رشد اشتغال غیرمتمرکز بالا ببینیم، نه رشد اشتغال را به عنوان نتیجه رشد تولید بالا.

با این حال، بسته به ویژگی شرایط اولیه و مرحله توسعه یک کشور، تأکید از موردی به مورد دیگر متفاوت خواهد بود. در کشورهای آسیای شرقی و جنوب شرقی که قبلاً به رفاه بیشتری دست یافته‌اند و جهت‌گیری بیرونی بیشتری دارند، الگوی مصرف شهروندان عادی از بسیاری جهات به کشورهای پردرآمد نزدیک‌تر خواهد بود و مسیر آن‌ها به سمت صنعتی شدن و توسعه بخش خدمات خواهد بود. نه تنها رسیدن، بلکه سبقت گرفتن، ممکن است به هدف آن‌ها تبدیل شود. درسی که از تنوع تجارب کشورهای آسیایی می‌توان آموخت این است که توسعه فراگیر مستلزم سازگاری بین سطح رفاه شهروندان متوسط ​​در یک کشور و الگوی تولید داخلی است که باید از نظر فناوری در طول زمان بدون نگرانی بیش از حد برای تصویر و موقعیت بین‌المللی بهبود یابد. . از این نظر عاقلانه نیست که هیچ کشوری با نادیده گرفتن منافع اکثریت از مراحل تاریخ توسعه خود بگذرد. این ماهیت یکپارچگی استراتژیک و نه کورکورانه با اقتصاد جهانی از نظر باز بودن در تجارت، سرمایه‌گذاری و مالی و همچنین سیاست صنعتی و دستیابی به فناوری است.

در مسیر توسعه به عنوان یک فرآیند تاریخی، معنا و محتوای خود مفهوم توسعه باید تغییر کند. با یادآوری ویتگنشتاین، ممکن است بگوییم کلمات، گفته‌ها و همچنین نشانه‌ها معنای خود را نه به عنوان انتزاع، بلکه از طریق استفاده در «شکل زنده» مناسب به دست می‌آورند.(Wittgenstein 1958: 8-14)

کلمه “توسعه” نیز از این قاعده مستثنی نیست. کشورهای آسیایی آزمایشگاه وسیعی از انواع آزمایش‌هایی هستند که تلاش می‌کنند به روش‌های مختلف توسعه یابند. برخی از دیگران موفق‌ترند، اما همه درس‌هایی برای ما دارند. ما دعوت شده‌ایم تا این صحنه متغیر و جذاب را که نیم قرن پیش توسط Gunner Myrdal به روی ما گشوده شده است، مشاهده کنیم.

 

منبع

 

 

 

با ما در ارتباط باشید

سایر مقالات وب سایت

Seraphinite AcceleratorOptimized by Seraphinite Accelerator
Turns on site high speed to be attractive for people and search engines.